چهل گیس

آرنیکای خوبم سلام الان که دارم که این مطالب رو مینویسم تو سیزده روزه که شش ساله شدی ... دختر قشنگم تصور اینکه از سال آینده تو میتونی دلنوشته های مامان رو بخونی برام بسیار بسیار هیجان آوره... الان دیگه بزرگ و فهمیده شدی یه دختر زیبا و باهوش و لجوج😉 قوربونت برم عروسک مهربونم بالاخره امروز اومدم که چند تا عکسهای سال 97 رو بزارم تو وبلاگت.. به امید روزهای پر از موفقیت و روشنی برای تو دختر خوبم😍😘 ...

نوروز 94 آرنیکای من در شمال......     اینم عکسهای آرنیکا در طبیعت شهرمون     ...

بالاخره دختر زیبای من دوساله شد.. دوسال از تولد نیمه وجودمان گذشته ... دوسال از شیرین ترین لحظه های عمرمان .. میخوام چند تا از عکسهای جشن تولد دو سالگیتو بذارم.... جشن تولد در اوج سرماخوردگی  و تب.... کیک تولد ...

سلام دختر ناز مامانی...   منو ببخش که خیلی خیلی دیر وبلاگتو آپدیت میکنم.... بذار به حساب شیطونی بیش از اندازه خودت و مشغله فراوان مامانی .... نازدونه مامان از فروردین به بعد چیزی برات ننوشتم الان خلاصه وار و با کمک عکسات همه چی رو میگم.... اولین دندونت که 12 فروردین در اومد دومیش هم 17 اردیبهشت(دوتای پایینی)... بعدش تو فاصله کمی تا امروز که 20 خرداده 4 تا دندون داری 2 تا بالا 2 تا پایین ... مامان قربون اون مرواریدای سفیدت بره... فرهنگ لغتت هم شده جوجو( هر جانداری که راه بره از مورچه تا فیل)، توتو( توپ) ، میومیو( صدای گربه) ، تاب تاب، بابا، اتی، تاتی، نه، بده، بیا، بدو بدو، ماما، دو ، ته( منظورت سه) ، آبی، اهورا( هر کسی...

سلام دخترم.... امسال دومین سالی که من و بابایی یک بهار دیگر رو با داشتن گلی مثل تو با تمام وجود لمس میکنیم.... نفس قشنگت مثل عطر زندگی مون رو معطر کرده... قدم های کوچیک و نازت دنیامون رو دگرگون کرده..... ماه من داشتنت یه غنیمته .... برات از خدا می خوام تو زندگیت هر سالت چه بهار و چه تابستون و چه پاییز و چه زمستان دلت غرق شادی و عشق و لبخند باشه...... عشق من بالاخره اولین دندونت 12 فروردین 1393 جوونه زد .... مامان از خوشحالی فقط تند تند میبوسیدت....نزدیکای چهارده ماهگی دندون دار شدی....                        &nbs...

چند روز پیش بالاخره یه برف زمین گیر اینجا بارید .... منو و بابایی و آنی زودی رفتیم بیرون  تا هم برف بازی کنیم هم از اولین دیدار آرنیکا با برف عکس بگیریم..... خیلی خوش گذشت چون هوا سرد بود مجبور  شدیم زودی برگردیم..... ایشالا بزرگتر که شدی با هم آدم برفی  درست میکنیم . ...آرنیکا جونم یادت باشه این اولین برف  زندگیته ..... الهی همیشه رو سرت برف شادی بباره....   آرنیکا و مامان.....   آرنیکا و بابایی......   اینم بگم اولین راه رفتن نصفه نیمه آرنیکا ٢٩/١١/١٣٩٢ بود...... بعدا عکس میذارم...

  یکسال ازمادر شدنم میگذره از قشنگترین احساس دنیا....یکسال از کنار هم بودنمان  میگذرد از بودن در کنار معصوم ترین موجود دنیا.... ماه من با تو زیباترین لحظه ها را  تجربه کردم احساس مادر بودن را تجربه کردم ....احساس داشتن فرشته کوچکی که  از وجود خودت است آنقدر زیباست که با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست....بزرگترین  عشق دنیا همین است که هیچ جایگزینی ندارد.....خدا جونم به خاطر اینهمه لطف و  مهربانیت ازت ممنونم......   گذشت زمان....     وحالا..............   آرنیکای مامان یکساله شد ......دختر...

              عزیز من گل من تولدت مبارک عزیز من گل من تولدت مبارک تولدت مبارک قشنگ شدی گل شدی شدی مثل عروسک عزیز من گل من تولدت مبارک رو سقف این اتاقه یه عالمه ستاره میخوان تولدتو جشن بگیرند دوباره فشفشه های روشن بادکنکای رنگی رو دستامون میرقصند رقص به این قشنگی وقتشه که فوت کنی شمعا رو خاموش کنی شادیو مهمون کنی غم رو فراموش کنی نگاه نکن اینقده تو اینه خودت رو بیا ببر عزیزم کیک تولدت رو فوت کن فوت کن فوت کن شمعا رو خاموش کن فوت کن فوت کن فوت کن غم رو فراموش کن ...

آرنیکا جونم                   ماهگیت مبارک....مبارک .... مبارک...     دخترم بزرگ شده خانوم شده ماه شده ...... دیگه چیزی به یک سالگیت نمونده ...... به روز تولد زیباترین دختر دنیا ...... تولد شادی  تو قلب مامان ...... سفید برفی مامان هنوز دندون در نیاورده..... میتونه رو پاهاش بدون کمک برا چند ثانیه وایسته..... بابا ، ماما، دادا، میگه.....حسابی ادا و اطوار داره.........خیلی خوش خنده و مهمون نوازه به حدی که هر کسی از در میاد تو ذوق زده میشه و بدو بدو میره پیشواز..... الهی مامان فدات شده عروسک مهربون ....... ...